مهستی گنجوی
رباعی ها
رباعی 21 تار رباعی 30
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
رباعی شمارۀ ۲۱ آن بت که رخش رشک گل و یاسمن است وز غمزهٔ شوخ فتنهٔ مرد و زن است دیدم به رهش ز لطف چون آب روان آن آب روان هنوز در چشم من است رباعی شمارۀ ۲۲ با خصم منت همیشه دمسازی هاست با ما سخنت ز روی طنازی هاست ز عز خود و ذلت من بیش مناز کاندر پس پردهٔ فلک بازی هاست رباعی شمارۀ ۲۳ گیسو به سر زلف تو در خواهم بست تا بنشینی چو دوش نگریزی مست پیش از مستی هر آنچم اندر دل هست میگویم تا باز نگوئی شد مست رباعی شمارۀ ۲۴ آن کودک نعل بند داس اندر دست چون نعل بر اسب بست از پای نشست زین نادره تر که دید در عالم بست بدری بسم اسب هلالی بربست رباعی شمارۀ ۲۵ چون با دل تو نیست … در یک پوست در چشم تو یکرنگ بود دشمن و دوست بس بس که شکایت تو ناکرده بهست رو رو که حکایت تو ناگفته نکوست رباعی شمارۀ ۲۶ جوله پسری که جان و دل خستهٔ اوست از تار زلفش تن من بستهٔ اوست بی پود چو تار زلف در شانه کند ز آن این تن زار گشته پیوستهٔ اوست رباعی شمارۀ ۲۷ آتش روئی پریر در ما پیوست دی اب خم ببرد و عهدم بشکست امروز اگر نه خاک پایش باشم فردا برون باد بماند در دست رباعی شمارۀ ۲۸ دل جای غم توست چنان تنگ که هست گل چاکر روی تو به هر رنگ که هست از آب دو چشم من بگردد هر شب جز سنگ دلت هر آسیا سنگ که هست رباعی شمارۀ ۲۹ چندان که نخواهی غم و رنجوری هست در دوستیت آفت مهجوری هست هنگام وداع ست چه می فرمائی یک ساعته دیدار تو دستوری هست رباعی شمارۀ ۳۰ در خانهٔ تو آن چه مرا شاید نیست بندی ز دل رمیده بگشاید نیست گویی همه چیز دارم از مال و منال آری همه هست آنچه می باید نیست مهستی گنجوی