صامت بروجردی
کتاب القطعات و النصایح
شمارهٔ ۷ - سخن گفتن خانه با صاحبخانه
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یکی روز از سر عیش و فراخی نشیمن بود جمعی را به کاخی در درج سخن را باز کردند ز عیب آن بنا آغاز کردند یکی می گفت از بنیاد زشتش یکی می کرد عیب خاک و خشتش یکی راندی سخن ا زسقف پستش که تنگست این مکان جای نشستش یکی گفت ر شود ویرانه بهتر بود ویرانه از این خانه بهتر یکی می گفت معمارش که بوده؟ مهندس بهر دیوارش که بوده؟ عجب باد صنعتی در کار برده ز طرحش دل بسی آزار برده زبان حال کاخ این راز ننهفت همانا با حریفان این چنین گفت که ای نابخردان عاری از هوش کشیده شاهد غفلت در آغوش اگرچه پای تا سر من عیوبم بود زشت از شمالم تا جنوبم شما را با بنای من چکار است اگر زشت و اگر ناپایدار است بگیرید عبرت از دور زمانم ز حال مالکان بی نشانم از آن روزی که شد بنیادم آباد بسی جانها که در من رفته بر باد بسی پیرو و جواتن از درد و غم فرد که در من می نشستند از زن و مرد برای غضب طاق و منظر من چه دعواها که می شد بر سر من یکی گفت از پدر بر من رسیده است یکی می گفت ملک زرخرید است مرا می بود از پایان مطلب ز صلح و جنگ ایشان خنده بر لب در آخر سینه از غم چاک کردم تمامی را به زیر خاک کردم اگر چشمی به عبرت باز باشد و گرگوشی بدین آواز باشد ز خشتم بنگرد صدق مقالم ز خاکم بشنود شرحی ز حالم بود خشتم ز خاک شهریاران بود خاکم عذار گلعذاران بپرسید از چه شد این خاک این خشت می خوانیدم یکی خوب و یکی زشت کنی (صامت) چو اندر گور مسکن بگو افسوس بهر کنج گلخن صامت بروجردی