ابوسعید ابوالخیر
رباعی ها
رباعی 111 تا رباعی 120
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
رباعی شمارهٔ ۱۱۱ شب آمد و باز رفتم اندر غم دوست هم بر سر گریه ای که چشمم را خوست از خون دلم هر مژه ای پنداری سیخیست که پارهٔ جگر بر سر اوست رباعی شمارهٔ ۱۱۲ عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست اجزای وجودم همگی دوست گرفت نامیست ز من بر من و باقی همه اوست رباعی شمارهٔ ۱۱۳ غازی بره شهادت اندر تک و پوست غافل که شهید عشق فاضلتر ازوست فردای قیامت این بدان کی ماند کان کشتهٔ دشمنست و این کشتهٔ دوست رباعی شمارهٔ ۱۱۴ هر چند که آدمی ملک سیرت و خوست بد گر نبود به دشمن خود نیکوست دیوانه دل کسیست کین عادت اوست کو دشمن جان خویش میدارد دوست رباعی شمارهٔ ۱۱۵ آنرا که حلال زادگی عادت و خوست عیب همه مردمان به چشمش نیکوست معیوب همه عیب کسان می نگرد از کوزه همان برون تراود که دروست رباعی شمارهٔ ۱۱۶ عالم به خروش لااله الا هوست عاقل بگمان که دشمنست این یا دوست دریا به وجود خویش موجی دارد خس پندارد که این کشاکش با اوست رباعی شمارهٔ ۱۱۷ عنبر زلفی که ماه در چنبر اوست شیرین سخنی که شهد در شکر اوست زان چندان بار نامه کاندر سر اوست فرمانده روزگار فرمانبر اوست رباعی شمارهٔ ۱۱۸ عقرب سر زلف یار و مه پیکر اوست با این همه کبر و ناز کاندر سر اوست شیرین دهنی و شهد در شکر اوست فرمانده روزگار فرمانبر اوست رباعی شمارهٔ ۱۱۹ زان میخوردم که روح پیمانهٔ اوست زان مست شدم که عقل دیوانهٔ اوست دودی به من آمد آتشی با من زد زان شمع که آفتاب پروانهٔ اوست رباعی شمارهٔ ۱۲۰ آن مه که وفا و حسن سرمایهٔ اوست اوج فلک حسن کمین پایهٔ اوست خورشید رخش نگر و گر نتوانی آن زلف سیه نگر که همسایهٔ اوست ابوسعید ابوالخیر