صامت بروجردی
قصاید
شمارهٔ ۱۷ - در مدح شاه اولیاء(ع)
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در لوح چون قلم به سخن ابتدا نمود دیباچه را به مدح شه اولیاء نمود شاهی که ساخت صف عدوقاع صفصفا هر جا که رو بیاوری مصطفی نمود بر جا نهاد کشف غطا را یقین وی از بس که در بحار معارف شنا نمود ممکن نبود رویت واجب از این سبب او را خدای آئینه حق نما نمود دادش خدا ز علم لدنی بدل فروغ پس بر تمام گمشدگان رهنما نمود زد ضربتی به تارک مرحب که تا سقر هی تاخت با دو اسبه وهی مرحبا نمود تا چون کلیم رومز جهودان چو شب کند سبابه را به کندن در چون عصا نمود بهر ثبوت معنی الا به ذوالفقار احیا و اهل شرک به تصویر لا نمود قسام خلد و نار که پیش از صف شمار از هم بهشت و دوزخیان را سوا نمود پاس شریعت نبوی را نگاه داشت بعد از نبی باسم بنی اکتفا نمود ور نه سگی که بود پلید کم از زنی کو ادعای منصب شیر خدا نمود هرکس بچار موجه درد و بلا فتاد بهر نجات خود بعلی التجا نمود یاللعجب که با همه قدرت نمود صبر تا شمر این قدر به حسینش جفا نمود مظلوم و تشنه کام و دل افسرده و غریب با خنجر از جفا سر او را جدا نمود در پیش چشم زینب محزون دل کباب از سم اسب جسم حسین توتیا نمود بی غسل و بی کفن بدن سبط مصطفی عریان به روی خاک به کرببلا نمود دود از خیام آل نبی رفت تا سپهر زان آتشی که شمر ستمگر بپا نمود بیمار را سوار شتر کرد و بی جهاز الحق عجب رعایت زین العبا نمود رخسار او ز ضربت سیلی کباب کرد هر جا سکینه زمزمه یا ابا نمود آن روز شه بدیده زینب جهان سیاه کاندر خرابه با دل افسرده جا نمود درمجلس یزید چو بنشست بی حجاب از غصه مرگ خویش طلب از خدا نمود تا بیشتر زند بدل وی شرر یزید چوب ستم بلعل حسین آشنا نبود (صامت) به ماتم شه دین بود نوحه گر تا از جهان مقام بدار بقا نمود صامت بروجردی