صامت بروجردی
غزلیات
شمارهٔ ۵۲: از قفس راندی و گفتی روز که آزادی دگر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از قفس راندی و گفتی روز که آزادی دگر تا مرا سازی اسیر دام صیادی دگر بهر من آسودگی در بند بهتر حاصل است تا نیفتد دیده ام بر سرو آزادی دگر با همه سرعت مگر چون من به زلفت شد اسیر گرنه از کویت وزان نبود چرا بادی دگر دوش اسم دانه خال تو آمد بر زبان نشنوم از مرغ دل امروز فریادی دگر نیر بر چشمم زن و چشم خود از بیگانه بند کشته خود را مده بر دست جلادی دگر از وفا نبود که شیرین بعد مرگ کوهکن دل نهد بر عشقبازی های فرهادی دگر (صامتا) دس ادبیت داده این طلب اللسان می مجو این رتبه از تادیب استادی دگر صامت بروجردی