شیخ بهایی
نان و حلوا
بخش ۶ - فی قطع العلائق و العزلة عن الخلایق
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر که را توفیق حق آمد دلیل عزلتی بگزید و رست از قال و قیل عزت اندر عزلت آمد، ای فلان تو چه خواهی ز اختلاط این و آن؟ پا مکش از دامن عزلت به در! چند گردی چون گدایان در به در؟ گر ز دیو نفس می جویی امان رو نهان شو! چون پری از مردمان از حقیقت بر تو نگشاید دری زین مجازی مردمان تا نگذری گر تو خواهی عزت دنیا و دین عزلتی از مردم دنیا گزین گنج خواهی؟ کنج عزلت کن مقام واستتر واستخف، عن کل الانام چون شب قدر از همه مستور شد لاجرم، از پای تا سر نور شد اسم اعظم، چون که کس نشناسدش سروری بر کل اسما باشدش تا تو نیز از خلق پنهانی همی لیلةالقدری و اسم اعظمی رو به عزلت آر، ای فرزانه مرد! وز جمیع ماسوی الله باش فرد عزلت آمد گنج مقصود ای حزین! لیک، گر با زهد و علم آید قرین عزلت بی«زای» زاهد علت است ور بود بی«عین» علم، آن زلت است عزلت بی«عین»، عین زلت است ور بود بی«زای» اصل علت است زهد و علم ار مجتمع نبود به هم کی توان زد در ره عزلت قدم؟ علم چبود؟ از همه پرداختن جمله را در داو اول باختن این هوسها از سرت بیرون کند خوف و خشیت، در دلت افزون کند «خشیة الله» را نشان علم دان! «انما یخشی»، تو در قرآن بخوان! سینه را از علم حق آباد کن! رو حدیث «لو علمتم» یاد کن! شیخ بهایی