شهریار
گزیده غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۹ - شرم و عفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نالدم پای که چند از پی یارم بدوانی من بدو میرسم اما تو که دیدن نتوانی من سراپا همه شرمم تو سراپا همه عفت عاشق پا به فرارم تو که این درد ندانی چشم خود در شکن خط بنهفتم که بدزدی یک نظر در تو ببینم چو تو این نامه بخوانی به غزل چشم تو سرگرم بدارم من و زیباست که غزالی به نوای نی محزون بچرانی از سرهر مژه ام خون دل آویخته چون لعل خواهم ای باد خدا را که به گوشش برسانی گر چه جز زهر من از جام محبت نچشیدم ای فلک زهر عقوبت به حبیبم نچشانی از من آن روز که خاکی به کف باد بهار است چشم دارم که دگر دامن نفرت نفشانی اشکت آهسته به پیراهن نرگس بنشیند ترسم این آتش سوز از سخن من بنشانی تشنه دیدی به سرش کوزه تهمت بشکانند شهریارا تو بدان تشنه جان سوخته مانی شهریار