شهریار
گزیده غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۷ - سینمای خزان
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شب است و باغ گلستان خزان رؤیاخیز بیا که طعنه به شیراز میزند تبریز به گوشوار دلاویز ماه من نرسد ستاره گرچه به گوش فلک شود آویز به باغ یاد تو کردم که باغبان قضا گشوده پرده پائیز خاطرات انگیز چنان به ذوق و نشاط آمدم که گوئی باز بهار عشق و شبابست این شب پائیز عروس گل که به نازش به حجله آوردند به عشوه بازدهندش به باد رخت و جهیز شهید خنجر جلاد باد می غلتند به خاک و خون همه در انتظار رستاخیز خزان خمار غمش هست و ساغر گل زرد بهار سبز کجا وین شراب سحر آمیز خزان صحیفه پایان دفتر عمر است باین صحیفه رسید است دفتر تا نیز به سینمای خزان ماجرای خود دیدم شباب با چه شتابی به اسب زد مهمیز هنوز خون به دل از داغ لاله ام ساقی به غیر خون دلم باده در پیاله مریز شبی که با تو سرآمد چه دولتی سرمد دمی که بی تو به سر شد چه قسمتی ناچیز عزیز من مگر از یاد من توانی رفت که یاد تست مرا یادگار عمر عزیز پری به دیدن دیوانه رام می گردد پریوشا تو ز دیوانه میکنی پرهیز نوای باربدی خسروانه کی خیزد مگر به حجله شیرین گذر کند پرویز به عشق پاک تو بگذشتم از مقام ملک که بال عشق تو بادم زند بر آتش تیز تو هم به شعشعه وقتی به شهر تبریز آی که شهریار ز شوق و طرب کنی لبریز شهریار