اوحدی مراغه ای
منطقالعشاق
نامه پنجم از زبان عاشق به معشوق
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
همانا، دیگری داری، نگارا که دور از خویش میداری تو ما را تو، خود گیرم، که همچون آفتابی چرا باید که روی از من بتابی؟ خیالم فاسد و حالم تباهست بدین گونه سرشک من گواهست مرا حالی چو زلفت پیچ در پیچ خیالی چون دهانت هیچ بر هیچ ترا همچون کمی پرسیم و زر دل مرا چون کوه دایم سنگ بر دل تنی دارم، که نفروشم به جانش دلی چون سنگ خارا در میانش مرا جورت بسی دل میخراشد مبادا دشمنی بد گفته باشد تو مهر دیگری در سینه داری که با من بیگناه این کینه داری از آنت نیست با من مهربانی که با یار دگر همداستانی روی با دشمن من باده نوشی مرا بینی و بد مستی فروش چو گویم: عاشقم، خود را به مستی نهی، یعنی: نمیدانم که هستی مرا بینی و خود گویی: ندیدم بسی خواری که از جورت کشیدم چو هستت دیگری، ما نیز باشیم بهل، کز دور چوبی میتراشیم چو در عشق تو نیکو خواه باشند روا باشد، اگر پنجاه باشند اگر صد کس بمیرد در بلا چیست؟ بدیشان میرسد، محنت ترا چیست؟ برانم من کزان عاشق نباشم که کشتن نیز را لایق نباشم نمی باید دل از ما بر گرفتن هوای دیگری بر سر گرفتن به کار آیم ترا، بوسی زیان کن اگر باور نداری، امتحان کن ببوس، ار دست یابم بر جمالت سیاهی را فرو شویم ز خالت نبودت پیش ازین دلدار دیگر چو دیدی بهتر از من یار دیگر اوحدی مراغه ای