اوحدی مراغه ای
منطقالعشاق
نامهٔ چهارم از زبان معشوق به عاشق
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زهی، سودای من گم کرده نامت بسوزانم بدین سودای خامت نگویی: کین چه سودای محالست؟ نمیدانم: دگر بار این چه حالست؟ نه بر اندازهٔ خود کام جستی برون از پایهٔ خود نام جستی متاز اندر پی چون من شکاری که این کارت نمی آید به کاری پی آن آهوی وحشی چه رانی؟ که گر چشمی بجنباند نمانی مشو در تاب، اگر زلفم ترا کشت درفشست این، چرا بر وی زنی مشت؟ ز لعل من حکایت کردن از چیست؟ بهر جا این شکایت بردن از چیست؟ تو پیش از جرعهٔ من مست بودی مرا نادیده خود زان دست بودی بخوردی انگبین در تب نهانی ز شکر چون جنایت میستانی؟ مرا گویی: دل از لعل تو خون شد چو لعلم را بدیدی حال چون شد؟ دلت را خون بها از من چه خواهی؟ تو خود کردی خطا، از من چه خواهی و گر خون شد جگر نیزت به زاری تظلم پیش زلف من چه آری؟ سخن در جان همی گوید خدنگم جگر خوردن چه میداند پلنگم؟ منه دل بر دهان من، که هیچست ز زلفم در گذر، کان پیچ پیچست تو خود با زلف و چشمم بر نیایی که این هندوست و آن ترک ختایی نه آن سروم، که بر من دست یازی و گر خود صد هزار افسون بسازی ز لبهای من آنگه توشه گیری که چون خال از دهانم گوشه گیری همان بهتر که: از من سر بتابی که گر ترکم نگیری رنج یابی نخستین بازیی بود این که دیدی تو پنداری که اندوهی کشیدی؟ به یک دستانم از دست اوفتادی به یک جام این چنین مست اوفتادی به رنج خویشتن چندین چه کوشی بگویم نکته ای، گر می نیوشی اوحدی مراغه ای