شیخ بهایی
غزلیات
غزل شماره ۱۶: روی تو گل تازه و خط سبزهٔ نوخیز
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
روی تو گل تازه و خط سبزهٔ نوخیز نشکفته گلی همچو تو در گلشن تبریز شد هوش دلم غارت آن غمزهٔ خونریز این بود مرا فایده از دیدن تبریز ای دل! تو در این ورطه مزن لاف صبوری وای عقل! تو هم بر سر این واقعه مگریز فرخنده شبی بود که آن خسرو خوبان افسوس کنان، لب به تبسم، شکر آمیز از راه وفا، بر سر بالین من آمد وز روی کرم گفت که: ای دلشده، برخیز از دیدهٔ خونبار، نثار قدم او کردم گهر اشک، من مفلس بی چیز چون رفت دل گمشده ام گفت: بهائی! خوش باش که من رفتم و جان گفت که : من نیز شیخ بهایی