شیخ بهایی
غزلیات
غزل شماره ۱۳: اگر کنم گله من از زمانهٔ غدار
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اگر کنم گله من از زمانهٔ غدار به خاطرت نرسد از من شکسته غبار به گوش من، سخنی گفت دوش باد صبا من از شنیدن آن، گشته ام ز خود بیزار که بنده را به کسان کرده ای شها! نسبت که از تصور ایشان مرا بود صد عار شها! شکایت، خود نیست گرچه از آداب ولی به وقت ضرورت، روا بود اظهار رواست گر من از این غصه خون بگریم، خون سزاست گر من از این غصه، زار گریم، زار بپرس قدر مرا، گرچه خوب می دانی که من گلم، گل؛ خارند این جماعت، خار من آن یگانهٔ دهرم که وصف فضل مرا نوشته منشی قدرت، به هر در و دیوار به هر دیار که آیی، حکایتی شنوی به هر کجا که روی، ذکر من بود در کار تو قدر من نشناسی، مرا به کم مفروش بهائیم من و باشد بهای من بسیار شیخ بهایی