شاه نعمت الله
مثنوی ها
شمارهٔ ۵۴: سخن عارفان به جان بشنو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سخن عارفان به جان بشنو این چنین گفتم آن چنان بشنو بگذر از کثرت وز وحدت هم بیش و کم را چه می کنی فافهم گر تو فانی شوی بقا یابی خود ازین بی خودی خدا یابی در سراپردهٔ حدوث و قدم خوش بود گر نهی قدم به قدم حال عالم به ذوق اگر دانی آفتاب است و سایه می خوانی سایه و آفتاب بر من و تو خط موهوم می نماید دو خط موهوم اگر براندازی خانه از غیر حق بپردازی همه جا آفتاب تابانست نظری کن ببین که این آنست جوهر است و عَرض همه عالم به وجودند این و آن فافهم زر یکی صورتش هزار نمود سکهٔ سرخ بی شمار نمود ذات او از صفات مستغنی است وز همه کاینات مستغنی است اثر این و آن مجوی آنجا نام چبود نشان مجوی آنجا شاه نعمت الله