شمس مغربی
غزلیات
شمارهٔ ۱۶۶: چو تافت بر دل و بر جانم آفتاب تجلی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو تافت بر دل و بر جانم آفتاب تجلی بسان ذرّه شدم در فروغ و تاب تجلی رهیدم از شب دیجور نفس و ظلمت تن ز عکس پرتو انوار آفتاب تجلی تنی چو طور و دلی چون کلیم میباید که آورد بمیقات دوست تاب تجلی از این حدیث چه کشته است حادث از حدسان طهارتی نتوان یافت جز بآب تجلی چو شد خراب تجلی دلم طهارت یافت خوشا عمارت آندل که شد خراب تجلی نقاب ما و من از پیش دیده ام برخاست چو رخ نمود مرا یار از نقاب تجلی دلا بمجلس رندان پاکباز درآ ز دست ساقی باقی بخور شراب تجلی شراب ناب تجلی رهاندت از خود دلا مباش دمی بی شراب ناب تجلی ز مغربی نتوان یافت هیچ نام و نشان از آنزمان که نهان گشته در قباب تجلی شمس مغربی