شمس مغربی
غزلیات
شمارهٔ ۱۵۳: آنکه عمری درپی او میدویدم سوبسو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آنکه عمری درپی او میدویدم سو بسو ناگهانش یافتم بادل نشسته روبرو آخرالامرش بدیدم معتکف در کوی دل گرچه بسیاری دویدم از پی او کو بکو دل گرفت آرام چون آرام جان در بر گرفت جان چو جانان را بدید آسوده گشت از جستجو ایکه عمری آرزوی وصل او بودت چرا از پی آن آرزو نگذشتی از هر آرزو تابکی سرچشمه خود را بگِل انباشتن جوی خود را پاک کن تا آیدت آبی بجو آب حیوان در درون وانگه برای قطره ای ریخته در پیش هر دانا و نادان آبرو مطرب آن مجلسی خود را مکن هر جا گرو طالب آن باده بشکن صراحی و سبو ناظر آن منظری بردار از عالم نظر عاشق آن شاهدی بردار چشم از غیر او نیست بی او چونکه نائی روی از وی برمتاب بی رویت چون نیست آبی دست را از وی مشو دارم از دل سرفرازی کاو ز عالی همتی درد و عالم جز بقدسش سر بکس نارد فرو مغربی چون آفتاب و مشتری در جَیب جست باید اکنون سر بجَیب خویشتن بردن فرو شمس مغربی