شمس مغربی
غزلیات
شمارهٔ ۱۴۳: گنج های بینهایت یافتم در کنج دل
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گنج های بینهایت یافتم در کنج دل کنج جانرا بین که چون شد کان گنج بیکران جان من از عالم نام و نشان آمد برون بی نشان شد تا درآمد در جهان بی کران تا کی آمد در حزاب آباد دل کنجی بدید تا خراب آباد دل شد سربسر معموراران چونکه شهرستان دل معمور شد در هر نفس کاروان ها گردد از حق سوی شهرستان روان دل نبرده هیچ رنجی برسر گنجی رسید آمدش تا که بدست از غیب کنجی بیکران در شب تاریک در زمین دل فرود آمد ز چرخ تا زمین را بگذرانید از هزاران آسمان تا تجلی کرد مهر مشرقی در مغربی مغربی را جمله ذرات عالم شد نهان شمس مغربی