شاه نعمت الله
قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۶: عمر بی عشق می گذاری هیچ
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عمر بی عشق می گذاری هیچ حاصل از عمر خود چه داری هیچ ماسِوی الله طلب کنی شب و روز به عدم می روی چه آری هیچ در دو عالم به جز یکی نبُود این عددها که می شماری هیچ دنیا و آخرت رها کردی آری آری چه می گذاری هیچ یار کز جور یار بگریزد باشد آن یار هیچ و یاری هیچ در میانست یار ما با ما گر تو بیچاره در کناری هیچ جان به جانان سپار و منت دار ور به منت همی سپاری هیچ در خماری و می نمی نوشی باز فرما که در چه کاری هیچ همه عالم حقیقتاً مائیم نیست خود غیر ذات باری هیچ خم می خوش خوشی به جوش آمد گر تو انگور می فشاری هیچ با سخن های میر ترکستان چه بُود گفته بخاری هیچ ما حریف محمدیم امشب گر تو با گل نه ای بخاری هیچ نعمت الله را کنی انکار منکر شاه و شهریاری هیچ شاه نعمت الله