رهی معیری
منظومه ها
ساز محجوبی: آنکه جانم شد نوا پرداز او
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آنکه جانم شد نوا پرداز او می سرایم قصه ای از ساز او ساز او در پرده گوید رازها سر کند در گوش جان آوازها بانگی از آوای بلبل گرم تر وز نوای جویباران نرمتر نغمهٔ مرغ چمن جان پرور است لیک دراین ساز سوزی دیگر است آنچه آتش با نیستان می کند ناله او با دلم آن می کند خسته دل داند بهای ناله را شمع داند قدر داغ لاله را هر دلی از سوز ما آگاه نیست غیر را در خلوت ما راه نیست دیگران دل بسته جان و سرند مردم عاشق گروهی دیگرند شرح این معنی ز من باید شنید راز عشق از کوهکن باید شنید حال بلبل از دل پروانه پرس قصه دیوانه از دیوانه پرس من شناسم آه آتشناک را بانگ مستان گریبان چاک را چیستم من؟ آتشی افروخته لاله ای از داغ حسرت سوخته شمع را در سینه سوز من مباد در محبت کس به روز من مباد سودم از سودای دل جز درد نیست غیر اشک گرم و آه سرد نیست خسته از پیکان محرومی پرم مانده بر زانوی خاموشی سرم عمر کوتاهم چو گل بر باد رفت نغمه شادی مرا از یاد رفت گر چه غم درسینه خاکم برد ساز محجوبی بر افلاکم برد شعله ای چون وی جهان افروز نیست مرتضی از مردم امروز نیست جان من با جان او پیوسته است زانکه چون من از دو عالم رسته است ما دوتن در عاشقی پاینده ایم همچو شمع از آتش دل زنده ایم رهی معیری