رهی معیری
غزلها | جلد یک
خنده مستانه: با عزیزان نیامیزد دل دیوانه ام
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
با عزیزان درنیامیزد دل دیوانه ام در میان آشنایانم ولی بیگانه ام از سبک روحی گران آیم به طبع روزگار در سرای اهل ماتم خندهٔ مستانه ام نیست در این خاکدانم آبروی شبنمی گر چه بحر مردمی را گوهر یکدانه ام از چو من آزاده ای الفت بریدن سهل نیست می رود با چشم گریان سیل از ویرانه ام آفتاب آهسته بگذارد در این غمخانه پای تا مبادا چون حباب از هم بریزد خانه ام بار خاطر نیستم روشندلان را چون غبار بر بساط سبزه و گل سایهٔ پروانه ام گرمی دلها بود از ناله جانسوز من خندهٔ گلها بود از گریهٔ مستانه ام هم عنانم با صبا سرگشته ام سرگشته ام همزبانم با پری دیوانه ام دیوانه ام مشت خاکی چیست تا راه مرا بندد رهی ؟ گرد از گردون برآرد همت مردانه ام رهی معیری