سیف فرغانی
قصاید و قطعات (گزیدهٔ ناقص)
شماره ۳۳: که تو چو گوهری و دلبران دیگر سنگ
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سزد که وزن نیارد به نزد گوهر سنگ که تو چو گوهری و دلبران دیگر سنگ چو راه عشق تو کوبم بسازم از سر پای چو خاک کوی تو سنجم بسازم از زر سنگ اگر چه نثر زر و سیم کرد نتوانم به نظم خرج کنم با تو همچو جوهر سنگ عروس حسن تو چون جلوه کرد خاطر من به در نظم مرصع کند چو زیور سنگ کسی که نسبت گوهر کند به خاک درت چو صیرفی ست که با زر کند برابر سنگ تو همچو آب لطیفی از آن همی داری مدام از دل خود همچو آب در بر سنگ چکیده در ره عشق تو خون دل بر خاک رسید بر سر کوی تو پای جان بر سنگ کجا به منزل وصلت رسم چو اندر راه اولاغ عمر سقط می شود بهر فرسنگ پلنگ طبعی و من بر درت چو سگ خوارم به دست جور مزن بر چو من غضنفر سنگ دلت کنون به جفا میل بیشتر دارد چرا ز مرکز خود می کنی فروتر سنگ مرا به چنگ جفا می زنی و می گویی که تو چو آب لطیفی برو همی خور سنگ ز غیر عشق تو پرداختیم خاطر خویش که بت شود چو در افتد به دست بت گر سنگ بترک دنیا جز مرد عشق کس نکند که ارمنی نزند بر صلیب قیصر سنگ نه مرد عشق بود گر بود مدبر عقل نه کار گوی کندگر بود مدور سنگ ز نور عشق شود چون ملک به معنی مرد ز بت تراش شود آدمی به پیکر سنگ نه پرتو اثر عاشقی است در هر دل نه معجز حجر موسوی است در هر سنگ بنای کعبهٔ مهرت چو می نهاد دلم به عقل گفتم کاز هر طرف بیاور سنگ مرا زمانه مدد خواست کرد سنگ نیافت فگند در ره وصل از فراق تو خرسنگ حدیث عشق تو با کوه اگر کنم تقریر رقم پذیر شود ز آن سخن چو دفتر سنگ ز روی روشنت ار پرتوی فتد بر خاک در آب تیره چو ماهی شود شناگر سنگ ... سیف فرغانی