سیف فرغانی
غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
غزل شماره ۵۸: قند خجل میشود از لب چون شکرش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
قند خجل می شود از لب چون شکرش قوت دل می دهد بوسهٔ جان پرورش زهر غمش می خورم بوک به شیرین لبان کام دلم خوش کند پستهٔ پر شکرش لذت قند و نبات چاشنیی از لبش چشمهٔ آب حیوة رشحهٔ لعل ترش از دهنش قند ریخت لعل شکربار او در قدمش مشک بیخت زلف پریشان سرش دل شده را قوت جان از لب لعل وی است هر که بهشتی بود آب دهد کوثرش پرده ز رخ بر گرفت دوش شبم روز کرد معنی خورشید داشت صورت مه پیکرش از کله و از قبا هست برون یار ما یار شما خرگهی ست خیمه بود چادرش در بر او دیگری می خورد آب حیوة ما چو گدایان کوی نان طلبیم از درش دعوی عشق تو کرد سیف و به تو جان بداد گر چه نگوید دروغ هیچ مکن باورش سیف فرغانی