سیف فرغانی
غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
غزل شماره ۴۷: بیا که بیتو مرا کار بر نمیآید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بیا که بی تو مرا کار بر نمی آید مهم عشق تو بی یار بر نمی آید مرا به کوی تو کاری فتاد، یاری ده که جز به یاری تو کار بر نمی آید مقام وصل بلند است و من برو نرسم سگش چو گربه به دیوار بر نمی آید از آن درخت که در نوبهار گل رستی به بخت بنده به جز خار بر نمی آید چو شغل عشق تو کاری چو موی باریک است از آن چو موی به یکبار بر نمی آید به آب چشم برین خاک در نهال امید بسی نشاندم و بسیار برنمی آید سزد که مزرعه را تخم نو کنم امسال که آنچه کاشته ام پار، بر نمی آید ز ذکر شوق خمش باش سیف فرغانی که آن حدیث به گفتار بر نمی آید میان عاشق و معشوق بعد ازین کاری ست که آن به گفتن اشعار بر نمی آید سیف فرغانی