سیف فرغانی
غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
غزل شماره ۴۱: دردمندان غم عشق دوا میخواهند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دردمندان غم عشق دوا می خواهند به امید آمده اند از تو تو را می خواهند روز وصل تو که عید است و منش قربانم هر سحر چون شب قدرش به دعا می خواهند اندراین مملکت ای دوست تو آن سلطانی که ملوک از در تو نان چو گدا می خواهند بلکه تا بر سر کوی تو گدایی کردیم پادشاهان همه نان از در ما می خواهند ز آن جماعت که ز تو طالب حورند و قصور در شگفتم که ز تو جز تو چرا می خواهند زحمتی دیده همه بر طمع راحت نفس طاعتی کرده و فردوس جزا می خواهند عمل صالح خود را شب و روز از حضرت چون متاعی که فروشند بها می خواهند عاشقان خاک سر کوی تو این همت بین که ولایت ز کجا تا به کجا می خواهند عاشقان مرغ و هوا عشق و جهان هست قفس با قفس انس ندارند هوا می خواهند تو به دست کرم خویش جدا کن از من طبع و نفسی که مرا از تو جدا می خواهند عالمی شادی دنیا و گروهی غم عشق عاقلان نعمت و عشاق بلا می خواهند سیف فرغانی هر کس که تو بینی چیزی از خدا خواهد و این قوم خدا می خواهند در عزیزان ره عشق به خواری منگر بنگر این قوم کیانند و کرا می خواهند سیف فرغانی