سیف فرغانی
غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
غزل شماره ۲۶: حق که این روی دلستان به تو داد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
حق که این روی دلستان به تو داد پادشاهی نیکوان به تو داد در جهان هر چه می خوهی می کن که جهان آفرین جهان به تو داد در جهان نیکوان بسی بودند بنده خود را از آن میان به تو داد دل گم گشته باز می جستم چشم و ابروی تو نشان به تو داد مرغ مرده است دل که صید تو نیست به تو زنده است هر که جان به تو داد حسن روی تو بیش از این چه کند که دل و جان عاشقان به تو داد آفتاب ار چه صورتش پیداست معنی خویش در نهان به تو داد ز آسمان تا زمین گرفت به خود وز زمین تا به آسمان به تو داد هر که یک روز در رکاب تو رفت گر بدوزخ بری عنان به تو داد بخ بخ ای دل که دوست در پیری اینچنین دولت جوان به تو داد روی نی، شمس غیب با تو نمود بوسه نی، عمر جاودان به تو داد آن حیاتی که روح زنده بدوست از دو لعل شکر فشان به تو داد بر در دوست سیف فرغانی سگ درون رفت و آستان به تو داد بر سر خوان لطف او اصحاب مغز خوردند و استخوان به تو داد آنکه عشقش به روح جان بخشد دل به غیر تو و زبان به تو داد سیف فرغانی