سیف فرغانی
غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
غزل شماره ۲۲: جانم از عشقت پریشانی گرفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جانم از عشقت پریشانی گرفت کارم از هجر تو ویرانی گرفت وصل تو دشوار یابد چون منی مملکت نتوان به آسانی گرفت گرسعادت یار باشد بنده را سهل باشد ملک و سلطانی گرفت دست در زلفت به نادانی زدم مار را کودک به نادانی گرفت دوست بی همت نگردد ملک کس ملک بی شمشیر نتوانی گرفت حسن رویت ای صنم آفاق را راست چون دین مسلمانی گرفت بر سر بالین عشاقت به شب خواب چون بلبل سحر خوانی گرفت گفتمت کامم بده، گفتی به طنز من بدادم گر تو بتوانی گرفت در بهای وصل اگر جان میخوهی راضیم چون نرخش ارزانی گرفت اینچنین ملکی که سلطان را نبود چون تواند سیف فرغانی گرفت ؟ سیف فرغانی