سیف فرغانی
غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
غزل شماره ۱۵: یار من خسرو خوبان و لبش شیرین است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یار من خسرو خوبان و لبش شیرین است خبرش نیست که فرهاد وی این مسکین است نکنم رو ترش ار تیز شود کز لب او سخن تلخ چو جان در دل من شیرین است دید خورشید رخش وز سر انصاف به ماه گفت من سایهٔ او بودم و خورشید این است با رخ او که در او صورت خود نتوان دید هر که در آینه ای می نگرد خودبین است پای در بستر راحت نکنم وز غم او شب نخسبم که مرا درد سر از بالین است خار مهرش چو برآورد سر از پای کسی رویش از خون جگر چون رخ گل رنگین است دلستان تر نبود از شکن طرهٔ او آن خم و تاب که در گیسوی حورالعین است در ره عشق که از هر دو جهان است برون دنیی ای دوست ز من رفت و سخن در دین است گر کسی ماه ندیده ست که خندید آن است ور کسی سرو ندیده ست که رفته است این است سیف فرغانی تا از تو سخن می گوید مرغ روح از سخنش طوطی شکرچین است سیف فرغانی