خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۹۱۹: خوشا وقتی که از بستانسرائی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خوشا وقتی که از بستانسرائی برآید نغمهٔ دستانسرائی بده ساقی که صوفی را درین راه نباشد بی می صافی صفائی اگر زر می زنی در ملک معنی به از مستی نیابی کیمیائی سحاب از بی حیائی بین که هر دم کند با دیدهٔ ما ماجرائی چه باشد گر ز عشرتگاه سلطان بدرویشی رسد بانگ نوائی درین آرامگه چندانکه بینم نبینم بیریائی بوریائی و گر خود نافهٔ مشک تتارست نیابم اصل او را بی خطائی سریر کیقباد و تاج کسری نیرزد گرد نعلین گدائی اگر خواهی که خود را بر سر آری بباید زد بسختی دست و پائی درین وادی فرو رفتند بسیار که نشنیدند آواز درائی ندارم چشم در دریای اندوه که گیرد دست خواجو آشنائی خواجوی کرمانی