خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۹۱۵: ای پیک عاشقان اگر از حالم آگهی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای پیک عاشقان اگر از حالم آگهی روشن بگو حکایت آن ماه خرگهی بگذر ز بوستان نعیم و ریاض خلد ما را ز دوستان قدیم آور آگهی وقت سحر که باد صبا بوی جان دهد جان تازه کن بباده و باد سحرگهی ای ماه شب نقاب تو در اوج دلبری و آهوی شیر گیر تو در عین روبهی آزاد باشد از سر صحرا و پای گل در خانه هر کرا چو تو سروی بود سهی گفتی که در کنار کشم چون کمر ترا تا کی کنی بهیچ حدیث میان تهی زان آب آتشی قدحی ده که تشنه ام گر باده می دهی و ببادم نمی دهی سلطان اگر چنانکه گناهی ندیده است بی ره بود که روی بگرداند از رهی از پا در آمدیم و ندیدم حاصلی زان گیسوی دراز مگر دست کوتهی خواجو اگر گدای درت شد سعادتیست بر آستان دوست گدائی بود شهی خواجوی کرمانی