خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۸۸۹: ایا صبا خبری کن مرا از آن که تو دانی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ایا صبا خبری کن مرا از آن که تو دانی بدان زمین گذری کن در آن زمان که تو دانی چو مرغ در طیران آی و چون بر اوج نشستی نزول ساز در آن خرم آشیان که تو دانی چنان مران که غباری بدو رسد ز گذارت بدان طرف چو رسیدی چنان بران که تو دانی چو جز تو هیچکس آنجا مجال قرب ندارد برو بمنزل آن ماه مهربان که تو دانی همان زمان که رسیدی بدان زمین که تو دیدی سلام و بندگی ما بدان رسان که تو دانی حکایت شب هجران و حال و روز جدائی زمین ببوس و بیان کن بدان زبان که تو دانی به نوک خامهٔ مژگان تحیتی که نوشتم بدو رسان و بگویش چنان بخوان که تو دانی وگر چنانک توانی بگوی کای لب لعلت دوای آن دل مجروح ناتوان که تو دانی مرا مگوی چه گوئی هر آن سخن که تو خواهی ز من مپرس کجائی در آن مکان که تو دانی چو از تو دل طلبم گوئیم دلت چه نشان داشت من این زمان چه نشان گویم آن نشان که تو دانی دلم ربائی و گوئی ز ما بگو که چه خواهی ز درج لعلع تو خواجو چه خواهد آنکه تو دانی خواجوی کرمانی