خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۸۸۶: ز تو با بتو راز گویم بزبان بیزبانی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز تو با تو راز گویم به زبان بی زبانی به تو از تو راه جویم به نشان بی نشانی چه شوی ز دیده پنهان که چو روز می نماید رخ همچو آفتابت ز نقاب آسمانی تو چه معنی لطیفی که مجرد از دلیلی تو چه آیتی شریفی که منزه از بیانی ز تو دیده چون بدوزم که تویی چراغ دیده ز تو کی کنار گیرم که تو در میان جانی همه پرتو و تو شمعی همه عنصر و تو روحی همه قطره و تو بحری همه گوهر و تو کانی چو تو صورتی ندیدم همه مو به مو لطایف چو تو سورتی نخواندم همه سر به سر معانی به جنایتم چه بینی به عنایتم نظر کن که نگه کنند شاهان سوی بندگان جانی به جز آه و اشک میگون نکشد دل ضعیفم به سماع ارغنونی و شراب ارغوانی دل دردمند خواجو به خدنگ غمزه خستن نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی خواجوی کرمانی