خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۸۷۲: چون نیست ما را با او وصالی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون نیست ما را با او وصالی کاجی بکویش بودی مجالی زین به چه باید ما را که آید از خاک کویش باد شمالی همچون هلالی گشتم چو دیدم بر طرف خورشید مشکین هلالی جانم ز جانان سر بر نتابد کز جان نباشد تن را ملالی از شوق لعلش دل شد چو میمی وز عشق زلفش قد شد چو دالی در چنگ زلفش دل پای بندی بر خاک کویش جان پایمالی دانی که چونم دور از جمالش از مویه موئی وز ناله نالی هر شب خیالش آید به پیشم شخص ضعیفم بیند خیالی آنکس چه داند حال ضعیفان کو را نبودست یکروز حالی می رفت خواجو با خویش می گفت کان شد که با او بودت وصالی خواجوی کرمانی