خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۸۶۵: تو چون قربان نمیگردی کجا همکیش ما باشی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تو چون قربان نمی گردی کجا همکیش ما باشی بترک خویش و بیگانه بگو تا خویش ما باشی اگر دردت شود درمان علاج رنج ما گردی وگر زخمت شود مرهم روان ریش ما باشی حیات جاودان یابی اگر در راه ما میری برآری نام سلطانی اگر درویش ما باشی تو چون جانی همان بهتر که از ما سیر برنائی تو چون شمعی چنان خوشتر کزین پس پیش ما باشی اگر خون دل از مژگان بریزی آب خود ریزی وگر زهر از لب خنجر ننوشی نیش ما باشی جهانداران نهندت عید اگر قربان ما گردی کمانداران کنندت زه اگر در کیش ما باشی برو خواجو که بدنامان ز نیک و بد نیندیشند تو بد نامی عجب دارم که نیک اندیش ما باشی خواجوی کرمانی