خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۸۶۱: اگر تو عشق نبازی بعمر خویش چه نازی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اگر تو عشق نبازی بعمر خویش چه نازی که کار زنده دلان عشق بازی است نه بازی مرا بجور رقیبان مران ز کوی حبیبان درون کعبه چه باک از مخالفان حجازی میان حلقهٔ رندان مگو ز توبه و تقوی بیان عشق حقیقی مجو ز عشق مجازی مکن ملامت رامین اگر ملازم ویسی مباش منکر محمود اگر مقر ایازی بمیر بر سر کویش گرت بود سر کویش که پیش اهل حقیقت شهید باشی و غازی کنند گوشه نشینان کنج خلوت چشمم هزار میخی مژگان بخون دیده نمازی به تیرگی و درازی شبی چو دوش ندیدم اگر چه زلف تو از دوش بگذرد بدرازی متاب روی ز مهر ار چه آفتاب منیر بحسن خویش مناز ار چه در تنعم و نازی بزیر پای تو خواجو اگر چه مور بمیرد ترا خبر نبود بر فراز ابرش تازی اگر چه بلبل باغ محبتست ولیکن مگس چگونه کند پیش باز دعوی بازی خواجوی کرمانی