خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۸۳۱: زهی اشکم ز شوق لعل میگون تو عنابی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زهی اشکم ز شوق لعل میگون تو عنابی مرا دریاب و آب چشم خون افشان که دریابی تو گوئی لعبت چشمم برون خواهد شد از خانه که بر نیل و نمک پوشد قبای موج سیمابی اگر عناب دفع خون کند از روی خاصیت کنارم از چه رو گردد ز خون دیده عنابی ز شوق سیب سیمینت سرشکم بر رخ چون زر بدان ماند که در آبان نشیند ژاله برآبی چرا هرلحظه چون طاوس در بوم دگر گردی چرا هر روز چون خورشید بر بامی دگر تابی ترا ای نرگس دلبر چو عین فتنه می بینم چگونه فتنه بیدارست و چون بختم تو در خوابی تو نیز ای ابر آب خویشتن ریزی اگر هر دم دم از گوهر زنی با چشم دربارم ز بی آبی برو خواجو که تا هستی نباشی خالی از مستی اگر پیوسته چون چشم بتان در طاق محرابی بگردان جام و در چرخ آر سر مستان مهوش را که جز بر خون هشیاران نگردد چرخ دولابی خواجوی کرمانی