خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۸۲۲: دی آن بت کافر بچه با چنگ و چغانه
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دی آن بت کافر بچه با چنگ و چغانه می رفت بسر وقت حریفان شبانه بر لاله ز نیلش اثر داغ صبوحی بر ماه ز مشکش گره جعد مغانه یاقوت بمی شسته و آراسته خورشید مرغول گره کرده و کاکل زده شانه زلف سیهش را دل شوریده گرفتار تیر مژه اش را جگر خسته نشانه بگشوده نظر خلق جهانی ز کناره بربوده میانش دل خلقی ز میانه من کرده دل صدر نشین را سوی بحرین با قافلهٔ خون ز ره دیده روانه جامی می دوشینه به من داد و مرا گفت خوش باش زمانی و مکن یاد زمانه دوران همه در دست و تو در حسرت درمان عالم همه دامست و تو در فکرت دانه حیفست تو در بادیه وز بیم حرامی بی وصل حرم مرده و حج بر در خانه خواجو سخن از کعبه و بتخانه چه گوئی خاموش که این جمله فسونست و فسانه رو عارف خود باش که در عالم معنی مقصود توئی کعبه و بتخانه بهانه خواجوی کرمانی