خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۷۷۷: آب آتش میرود زان لعل آتش فام او
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آب آتش می رود زان لعل آتش فام او می برد آرامم از دل زلف بی آرام او خط بخونم باز می گیرند و خونم می خورند جادوان نرگس مخمور خون آشام او حاصل عمرم در ایام فراقش صرف شد چون خلاص از عشق ممکن نیست در ایام او گر چه عامی را چو من سلطان نیارد در نظر همچنان امید می دارم بلطف عام او کام فرهاد از لب شیرین چو بوسی بیش نیست خسرو خوبان چه باشد گر برآرد کام او گر خداوندان عقلم نهی منکر می کنند پیش ما نهیست الا گوش بر پیغام او بلبلان از بوی گل مستند و ما از روی دوست دیگران از ساغر ساقی و ما از جام او نام نیک عاشقان چون در جهان بدنامی است نیک نام آنکو ببدنامی برآید نام او خواجو از دامش رهائی چون تواند جست از آنک پای بند عشق را نبود نجات از دام او خواجوی کرمانی