خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۷۱۷: چه خوشست باده خوردن به صبوح در گلستان
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چه خوشست باده خوردن به صبوح در گلستان که خبر دهد ز جنت دم صبح و باد بستان چو دل قدح بخندد ز شراب ناردانی دل خسته چون شکیبد ز بتان نار پستان بسحر که جان فزاید لب یار و جام باده بنشین و کام جانرا از لب پیاله بستان چو نمی توان رسیدن بخدا ز خودپرستی بخدا که در ده از می قدحی بمی پرستان برو ای فقیه و پندم مده اینزمان که مستم تو که چشم او ندیدی چه دهی صداع مستان که ز دست او تواند بورع خلاص جستن که بعشوه چشم مستش بکند هزار دستان چو سخن نگفت گفتم که چنین که هست پیدا ز دهان او نصیبی نرسد بتنگدستان تو جوانی و نترسی ز خدنگ آه پیران که چو باد بر شکافد سپه هزار دستان به چمن خرام خواجو دم صبح و ناله می کن که ببوستان خوش آید نفس هزار دستان خواجوی کرمانی