خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۷۰۰: ما سر بنهادیم و به سامان نرسیدیم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ما سر بنهادیم و به سامان نرسیدیم در درد بمردیم و بدرمان نرسیدیم گفتند که جان در قدمش ریز و ببر جان جان نیز بدادیم و بجانان نرسیدیم گشتیم گدایان سر کویش و هرگز در گرد سراپردهٔ سلطان نرسیدیم چون سایه دویدیم به سر در عقبش لیک در سایهٔ آن سرو خرامان نرسیدیم رفتیم که جان بر سر میدانش فشانیم از سر بگذشتیم و به میدان نرسیدیم چون ذره سراسیمه شدیم از غم و روزی در چشمهٔ خورشید درفشان نرسیدیم در تیرگی هجر بمردیم و ز لعلش هرگز به لب چشمهٔ حیوان نرسیدیم ایوب صبوریم که از محنت کرمان چون یوسف گم گشته به کنعان نرسیدیم از زلف تو زنار ببستیم و چو خواجو در کفر بماندیم و بایمان نرسیدیم خواجوی کرمانی