خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۶۷۵: حکایت رخت از آفتاب میشنوم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
حکایت رخت از آفتاب می شنوم حدیث لعل لبت از شراب می شنوم ز آب چشمه هر آن ماجرا که می رانم ز چشم خویش یکایک جواب می شنوم کسی که نسخهٔ خط تو می کند تحریر ز خامه اش نفس مشک ناب می شنوم شبی که نرگس میگون بخواب می بینم ز چشم مست تو تعبیر خواب می شنوم ز حسرت گل رویت چو اشک می ریزم ز آب دیده نسیم گلاب می شنوم چنان بچشمهٔ نوشت تعطشی دارم که مست می شوم ار نام آب می شنوم فروغ خاطر خویش از شراب می یابم نوای نغمهٔ دعد از رباب می شنوم حدیث ذره اگر روشنت نمی گردد ز من بپرس که از آفتاب می شنوم گهی کز آتش دل آه می زند خواجو در آن نفس همه بوی کباب می شنوم خواجوی کرمانی