خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۶۴۷: روزی به سر کوی خرابات رسیدم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
روزی به سر کوی خرابات رسیدم در کوی خرابان یکی مغبچه دیدم از چشم بشد ظلمت و سرچشمهٔ خضرم چون در خط سبز و لب لعلش نگریدم نقش دو جهان محو شد از لوح ضمیرم چون نقش رخش بر ورق دیده کشیدم در لعل لبش یافتم آن نکته که عمری در عالم جان معنی آن می طلبیدم تا شیشهٔ خودبینی و هستی نشکستم یک جرعه به کام از می لعلش نچشیدم ساکن نشدم در حرم کعبهٔ وحدت تا بادیهٔ عالم کثرت نبریدم با من سخن از درس و کتب خانه مگوئید اکنون که وطن بر در میخانه گزیدم ایمان چه دهم عرض چو در کفر فتادم قرآن چه کنم حفظ چو مصحف بدریدم تسبیح بیفکندم و ناقوس گرفتم سجاده گرو کردم وز نار خریدم بردار شدم تا بدهم داد انا الحق معنی انا الحق ز سردار شنیدم خواجو بدر دیر شو و کعبه طلب کن زیرا که من از کفر به اسلام رسیدم خواجوی کرمانی