خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۶۴۳: وقتست کز ورای سراپردهٔ عدم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
وقتست کز ورای سراپردهٔ عدم سلطان گل بساحت بستان زند علم دریا فکنده ذیل بغلتاق فستقی هر دم عروس غنچه برون آید از حرم از کلک نقشبند قضا در تحیرم کز سبزه بر صحیفهٔ بستان زند رقم آثار صنع بین که بتاثیر نامیه هر دم لطیفه ئی بوجود آید از عدم صحن چمن ز زمزمهٔ بلبل سحر گردد پر از ترنم زیر و نوای بم از آب چشمه تیره شود چشمهٔ حیات وز صحن باغ رشگ برد گلشن ارم جعد بنفشه بین ز نسیم سحرگهی همچون شکنج طره خوبان گرفته خم گر در چمن بخنده درآید گل در روی باور مکن که او بدوروئیست متهم نرگس چو شوخ دیدگی از سر نمینهد نازک دلست غنچه از آن می شود دژم بیچاره لاله هست دلش در میان خون گوئی ز دست باد صبا می برد ستم بر سرو سوسن از چه زبان می کند دراز آزاده راز طعن زبان آوران چه غم خواجو چو سرو تا نکنی پیشه راستی نتوان نهاد در ره آزادگی قدم بخرام سوی باغ که چون لعل دلبران عیسی دمست نکهت انفاس صبحدم و اطراف بوستان شده از سبزه و بهار همچون بساط مجلس فرمانده عجم بر یاد بزم آصف جمشید مرتبت بر کف نهاده لالهٔ دلخسته جام جم خواجوی کرمانی