خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۶۳۸: بدانکه بوی تو آورد صبحدم بادم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بدانکه بوی تو آورد صبحدم بادم وگرنه از چه سبب دل بباد می دادم عنان باد نخواهم ز دست داد کنون ولی چه سود که در دست نیست جز بادم مرا حکایت آن مرغ زیرک آمد یاد بپای خویش چو در دام عشقت افتادم ز دست دیده دلم روز و شب بفریادست اگر چه من همه از دست دل بفریادم مگر که سر بدهم ورنه من ز سر ننهم امید وصل درین ره چو پای بنهادم چو دجله گشت کنارم در آرزوی شبی که باد صبحدم آرد نسیم بغدادم گمان مبر که فراموش کردمت هیهات ز پیشم ار چه برفتی نرفتی از یادم مگر بگوش تو فریاد من رساند باد وگرنه گر تو توئی کی رسی بفریادم مگو که شیفته بر گلبنی شدی خواجو که بیتو از گل و بلبل چو سوسن آزادم خواجوی کرمانی