خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۶۲۴: هیچ میدانی که دیشب در غمش چون بودهام
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هیچ می دانی که دیشب در غمش چون بوده ام مرغ و ماهی خفته و من تا سحر نغنوده ام بسکه آتش در جهان افکنده ام از سوز عشق آسمانی در هوا از دود دل افزوده ام پرده از خون جگر بر روی دفتر بسته ام چشمهٔ خونابه از چشم قلم بگشوده ام کاسهٔ چشم از شراب راوقی پر کرده ام دامن جانرا بخون چشم جام آلوده ام آستین بر کائنات افشانده ام از بیخودی زعفران چهره در صحن سرایش سوده ام دل بباد از بهر آن دادم که دارد بوی دوست گر چه دور از دوستان باد هوا پیموده ام چشم بد گفتم که یا رب دور باد از طلعتش لیک چون روشن بدیدم چشم بد من بوده ام ز آتش دل بسکه دوش آب از دو چشم خونفشان در هوای شکر حلوا گرش پالوده ام تا بگوهر چشم خواجو را مرصع کرده ام مردم بحرین را در خون شنا فرموده ام خواجوی کرمانی