خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۵۹۹: دلم ربودی و رفتی ولی نمیروی از دل
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلم ربودی و رفتی ولی نمی روی از دل بیا که جان عزیزت فدای شکل و شمایل گرم وصول میسر شود که منزل قربست کنم مراد دل از خاک آستان تو حاصل هوایت ار بنهم سرکجا برون کنم از سر وفایت ار برود جان کجا برون رود از دل بحق صحبت دیرین که حق صحبت دیرین روا مدار که گردد چو وعده های تو باطل فتاد کشتی صبرم ز موج قلزم دیده بورطه ئی که نه پایانش ممکنست و نه ساحل نیازمند چنانم که گر بخاک درآیم ز مهر گلشن رویت برون دمد گلم از گل مفارقت متصور کجا شود که بمعنی میان لیلی و مجنون نه مانعست و نه حایل اگر نظر بحقیقت کنی و غیر نبینی وصال کعبه چه حاجت بود بقطع منازل خلاص جستم ازو طیره گشت و گفت که خواجو قتیل عشق نجوید رهائی از کف قاتل خواجوی کرمانی