خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۵۹۱: زهی ز بادهٔ لعلت در آتش آب زلال
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زهی ز بادهٔ لعلت در آتش آب زلال یکی ز حلقهٔ بگوشان حاجب تو هلال ندای عشق چو در داد خال مشکینت بگوش جان من آمد ز روضه بانگ بلال تو کلک منشی تقدیر بین بدان خوبی نهاده بر سر نون خط تو نقطهٔ خال چودر خیال خیال آید آن خیال چو موی نرفت یکسر مو نقشش از خیال خیال منال بلبل بیدل چو می شود حاصل ترا بکام دل از بوستان عشق منال اگر ز کوی تو دورم نمی شوم نومید چرا که مرد بهمت بود چو مرغ ببال ترا حرام نباشد که خون ما ریزی که هست پیش خداوند خون بنده حلال چنان بچشمهٔ نوش تو آرزومندم که راه بادیه مستسقیان به آب زلال ز من چه دید که هردم که آید از کویت چو باد بگذرد از پیش من نسیم شمال رسانده ام بکمال از محبت تو سخن اگر چه گفتهٔ خواجو کجا رسد بکمال شب فراق بگفتیم ترک صبح امید جزای آنکه نگفتیم شکر روز وصال خواجوی کرمانی