خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۵۷۴: چون آتش خور شعله زد از شیشه شفاف
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون آتش خور شعله زد از شیشه شفاف در آب معقد فکن آن آتش نشاف گر باد صبا مشک نسیمست عجب نیست کآهوی شب افتاد کنون نافه اش از ناف منعم مکن ای محتسب از باده که صوفی بی جام مصفا نتواند که شود صاف میخوارهٔ سرمست بدنیا نکند میل دیوانهٔ مدهوش ز دانش نزند لاف صید صلحا می کند آن آهوی صیاد خون عقلا می خورد این غمزهٔ سیاف هر دم که شود درج عقیقت گهر افشان گوهر ز حیا آب شود در دل اصداف آنکس که دل از هر دو جهان در کرمت بست بر وی چه بود گر بگشائی در اعطاف کام دل درویش جزین نیست که گه گاه در وی نگرد شاه جهان از سرالطاف آن به که زبان در کشم از وصف جمالت زیرا که بکنهش نرسد خاطر وصاف نقد دل مغشوش ببازار تو بردیم گفتند که کس قلب نیارد برصراف خواجو بملامت ز درت باز نگردد عنقا نتواند که نشیمن نکند قاف خواجوی کرمانی