خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۵۷۲: بسوز سینه رسند اهل دل بذوق سماع
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بسوز سینه رسند اهل دل بذوق سماع که شمع سوخته دل را از آتشست شعاع حدیث سوز درون از زبان نی بشنو ولی چو شمع نباشد چه آگهی ز سماع بچشم آهوی لیلی نظر کن مجنون گهی که برسر خاکش چرا کنند سباع برو طبیب و صداعم مده که مخمورم مگر بباده رهائی دهی مرا ز صداع بیا و جام عقارم بده که تا بودم نه با عقار تعلق گرفته ام نه ضیاع چگونه از خط حکم تو سر بگردانم که من مطیعم و حکم تو پیش بنده مطاع شدی و بیتو بهر شارعی که بگذشتم ز دود سینه هوا برسرم ببست شراع به روشنی نتوان بار بر شتر بستن که همچو شام بود تیره بامداد وداع برقعه ئی دل ما شاد کن که در غم تو بسی بخون جگر نسخ کرده ایم رقاع مرا از آنچه که گیرد حرامی از پس و پیش چو ترک خویش گرفتم چه غم خورم ز متاع بمهد خاک برد با تو دوستی خواجو که شیر مهر تو خوردست در زمان رضاع خواجوی کرمانی