خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۵۶۹: به شهریار بگوئید حال این درویش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به شهریار بگوئید حال این درویش به شهریار برید آگهی از این دل ریش مدد کنید که دورست آب و ما تشنه حرامی از عقب و روز گرم و ره در پیش توانگران چو علم برکنار دجله زنند مگر دریغ ندارند آبی از درویش اگر تو زهر دهی همچو شهد نوش کنم به حکم آنکه ز دست تو نوش باشد نیش به نوک ناوک چشم تو هر که قربان شد ازو چه چشم توان داشتن رعایت کیش از آستان تو دوری نکردم اندیشه چرا که گوش نکردم بعقل دور اندیش اگر گرفت دلم ترک خویش و بیگانه غریب نیست که بیگانه گشته است از خویش به عشوه آهوی روباه باز صیادت چنان برد دل مردم که گرگ گرسنه میش بیا و پرده برافکن که هست خواجو را شکیب کم ز کم و اشتیاق بیش از بیش خواجوی کرمانی