خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۵۵۰: هر دل غمزده کان غمزه بود غمازش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر دل غمزده کان غمزه بود غمازش هیچ شک نیست که پوشیده نماند رازش شیرگیران جهان را بنظر صید کنند آن دو آهوی پلنگ افکن روبه بازش هر زمان بر من دلخسته کمین بگشایند آن دو هندوی رسن باز کمند اندازش از برم بگذرد و خاک رهم پندارد پشه بازیچه شمارد بحقارت بازش بنظر کم نشود آتش مستسقی وصل تشنه اندیشهٔ دریا ننشاند آزش مطرب پرده سرا گوهم از این پرده بساز ورنه گر دم بزنم سوخته بینی سازش بی توام دل بتماشای گلستان نرود مرغ پر سوخته ممکن نبود پروازش بلبل دلشده تاگل نزند خیمه بباغ برنیاید چو برآید دم صبح آوازش دل خواجو که اسیرست نگاهش می دار زانکه مرغی که شد از دام که آرد بازش خواجوی کرمانی