خواجوی کرمانی
غزلیات
غزل شماره ۵۲۱: چون کوتهست دستم از آن گیسوی دراز
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون کوتهست دستم از آن گیسوی دراز زین پس من و خیالش و شبهای دیر باز امروز در جهان به نیازست ناز ما و او از نیاز فارغ و از ناز بی نیاز عشاق را اگر بحرم ره نمی دهند از ره چرا برند به آوازهٔ حجاز محمود اگر چنانکه مسخر کند دو کون نبود ز هر دو کون مرادش به جز ایاز رو عشق را بچشم خرد بین که ظاهرست در معنیش حقیقت و در صورتش مجاز ای رود چنگ زن که چو عودم بسوختی چون سوختی دلم نفسی با دلم بساز در دام زلف سرزده ات مرغ جان من همچون کبوتریست که افتد بچنگ باز سرو سهی که هست شب و روز در قیام چون قامتت بدید بر او فرض شد نماز خواجو نظر ببعد مسافت مکن که نیست راه امید بسر قدم رهروان دراز خواجوی کرمانی